بر روی صورتی جای پا میبینم
ای عشق زینب به زیر دست و پا افتادی
قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک یعنی
عشق زینب به زیر دست و پا افتادی
وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ، وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ ،
درحالیکه شِمرِملعون برسینه مبارکت نشسته، وشمشیرخویش رابرگلـویت سیراب مینمود،
قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِه ، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ ،
با دستى مَحاسنِ شریفت را درمُشت می فِشرد،(و بادستی) با تیغِ سر ازبدنت جدا مى کرد،
قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک َ، وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک َ ،
تمامِ اعضاوحواسّت ازحرکت ایستاد، نَفَسهاىِ مبارکت درسینه پنهان شد ،
وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک َ ،
وسرِمقدّست برنیزه بالارفت ...
کی گفته من بابا ندارم
کی گفته من بی کس و کار
بابای من قشنگ ترین بابای دنیاست
حتی اگه تو آسمون هاست
خوب میدونه رقیه تنهاست
سلام خوبی دهه ی محرم رو تسلیت میگم.