نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود

از تو سر و ز مادر من سینه ای شکست

تا صبح حشر بر سر بر سینه میزنم 

جدم که نیست در بر تو مادرم که نیست 

دارم به جای  چند نفر سینه میزنم 



من در مدینه یاد گرفتم که هیچ وقت 

زخمی که شد عمیق مداوا نمیشود 

گر چند ضربه هم زده بودن باز هم 

پیشانی تو بیش از این وا نمیشود 



گفتند گفته ای که مرا کوچه میبرند 

می خواهم از بیان خودت بشنوم بگو 

گفتند گفته ای که تماشام میکنند 

میخواهم از زبان خودت بشنوم بگو 



بابا خودت بگو سر بازار میروم 

بابا خودت بگو که گرفتار میشوم 

بابا خودت بگو به سرم سنگ میزنند 

بابا بگو بدون علمدار میشوم 


علی اکبر لطیفیان

باز هم خانه و یک بستر خون آلوده

باز هم خانه و یک بستر خون آلوده

زنده شد خاطره‌ی مادر خون آلوده

 

شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا

تا ببندی سر این حیدر خون آلوده

 

این سر و صورت خونین هم ارثی شد

بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده

 

ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده

سینۀ مادر و میخ در خون آلوده

 

دور زینب همه هستند همه مَحرم ها

وای از کرببلا و پر خون آلوده

 

با لبانی که ترک خورده به گودال آمد

بوسه زد با قد خم حنجر خون آلوده

 

خوب شد خورد به تاریکی شب غارت ها

جمع شد قافله ای دختر خون آلوده

 

می فروشند در این کوفه سر بازارش

گوشوار و سپر و معجر خون آلوده

پدرم مرد با خدایی بود


پدرم مرد با خدایی بود
مهربان بود مثل دریا بود
روی پیشانی پر از چینش
اثرات سجود پیدا بود


پدرم اسوه شجاعت بود
قهرمان شجاع بدر و حنین
ضربتش در کشاکش خندق
افضلُ مِن عبادت الثّقلین



تا پدر بود خوب پُر می شد
جای خالی مادرم زهرا
قصه در گوش بچه ها می گفت
شانه می زد به موی من شب ها


داغ مادر ولی پدر را کشت
همه مویش سپید شد پدرم
مسجد کوفه تیغ خورد اما
در مدینه شهید شد پدرم


پدرم خاطرات تلخی داشت
قصه آتش و در و دیوار
قصه کوچه بنی هاشم
قصه تلخ سینه و مسمار



دیگر اما به خانه ایتام
نان و خرما کسی نمی آرد
بر زمین با عبور نعلینش
گل برکت کسی نمی کارد

شب آخر پدر وصیت کرد
حَسنش را به عدل و حق الناس
رو به عباس کرده و فرمود:
جان تو، جان زینبم عباس


خوب شد کربلا نبود پدر
وقتی از روی ناقه افتادم
دیگر عباس هم نبود آنجا
تا بیاید رسد به فریادم


خوب شد مجلس شراب نبود
شاهد غربت پسر باشد
شاهد خیزران لب هایش
شاهد راس و طشت زر باشد
عباس احمدی

من که مظلوم ترین رهبر دنیا هستم

من که مظلوم ترین رهبر دنیا هستم

بعد سی سال پی دیدن زهرا هستم


من همانم که کم آورد به پای غم او

که نرفت از نظرم صحنه ی قد خم او


من که مشهور به فتاحی خیبر هستم

من که در ارض و سما شهره به حیدر هستم


هرچه دیدم در و دیوار،به یادش بودم

چشمم افتاد به مسمار،به یادش بودم


من که سی سال ز هجران رخش خون خوردم

تازیانه به کف هرکه،که دیدم مُردم


شعله می­دیدم و با خاطره ی گیسویش

ناله کردم که چرا سوخت ز کینه رویش


من همانم که کشیدند مرا در کوچه

حرمتم را بدریدند خدا ! در کوچه


من همانم که خجالت زده از زهرایم

او زمین خورد و نشد من به کنارش آیم


نرود از نظرم  ناله ی یا فضه ی او

دگر از غنچه ی نشکفته ی شش ماهه نگو


نرود از نظرم پشت سرم می آمد

تا در آن معرکه باشد سپرم می آمد


من چه گویم که چه ها بر سر او آوردند

دست او را ز من غمزده کوته کردند


حق بود شاهد من قلب حزینم چه کشید

سوی زهرای جوانم ببرم موی سفید


جواد حیدری