نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

سفره بدون نان تو لطفی ندارد

قدری برای حال و روز خود دعا کن

 الله را بهر شفای خود صدا کن


ای مهربان بانوی من فکر پرت باش

کمتر دعا از بهر این همسایه ها کن


پهلو و بازویت علی را جان به لب کرد

فکری برای اشک چشم مرتضی کن


سفره بدون نان تو لطفی ندارد

برخیز از جا و تنورت را به پا کن


جان حسین و زینبت در آخرین بیت

گوشه نگاهی از کرم بر این گدا کن

 

محمد رضائی

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود

جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسما! برای فاطمه مرهم درست کن

تابوت کوچکی که بمیرم درون ِ آن
با چند تخته چوب برایم درست کن

تا داغ این شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست کن

مثل شروع زندگی من و مرتضی
بی‌زرق و برق و ساده و محکم درست کن

از جنس هیزمی که در ِ خانه سوخت، نه
از چند چوب و تخته‌ی مَحرم درست کن

طوری که هیچ خون نچکد از کناره‌اش
مثل هلال لاله کمی خم درست کن

شیخ رضا جعفری

قصه از حال و هوای پسرش معلوم است

قصه ی کوچه ی باریک سرش معلوم است

حرف کوچه که بیاید خطرش معلوم است


خوب پیداست زمین خورده کسی در کوچه

جای زانو زدن رهگذرش معلوم است


این زمین خورده زنی بوده جوان ،تقریبا

رد پای پسری دور و برش معلوم است


یک نفر مرد ،نه،نامرد از اینجا رفته

این مغیره که برایم هنرش معلوم است


خبرآمد که به یک ضربه زمین افتاده

فاطمه رفتنی است از خبرش معلوم است


جای سیلی دو سه روزی به سرو رو باقی است

گاه حتی دو سه هفته اثرش معلوم است


هرچه هم روی بگیرد ز علی می فهمد

قصه از حال و هوای پسرش معلوم است


عاقبت منتقم خون شما می آید

صبح وعده شده کم کم سحرش معلوم است

مادرم بخوان روضه

گریه کن

مادرم بخوان روضه

روضه هایت همیشه معروف است

کهنه پیراهن آخر روضه ست

روضه از این به بعد مکشوف است

وسط کوچه

اجر پیغمبر

گرچه یکبار شد ادا مادر

شعله‌ی کینه آتشین مانده

باز یاری مسلمین مانده

شد ادا گرچه با تب سیلی

اجر با تیغ و نیزه ها مانده

کربلا مانده

کربلا مانده

مادرم!

در میانه‌ی گودال

پیکری غرق خون رها مانده

گریه کن

های های

می بارد

خون خورشید تو زِ سر نیزه

تیرها در طواف پیکر او

بوسه‌ی خنجرست و حنجر او

پیش چشمان خسته‌ی زینب

سر او رفته است بر نیزه

چشمهای کبود او مثلِ

چشم نیلی و بیقرارت شد

ضجه می زد

به جای تو آن روز

کهنه پیراهنی که غارت شد

گریه کن

با تلاوت قاری

خون ز لب های او شده جاری

آه از روضه های بی یاری


مشاهده کامل شعرنیستم من حریف این روضه