نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره ...

از خدا اول برایت اذن پوشیدن گرفتم

بعد هر شب بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم

 

سوزن مژگان می آمد با نخ اشکم برایت

از کنار بوریا یی کهنه پیراهن گرفتم

 

بارها پیراهنت را بر تنت پوشانده آن وقت؛

در خیال خود سرت را نیز بر دامن گرفتم

 

دیدم آن نامرد را بر سینه ات با تیغ عریان

پیرهن را هر زمان از قسمت گردن گرفتم

 

پهلویش گر پاره گشته در میان کوچه ای تنگ

پیرهن را از دهان آتش و آهن گرفتم

 

گرچه چون مشتی ستاره زیر پا و پاره پاره

عاقبت فرزند خود را در میان تن گرفتم

مهدی رحیمی

کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد ...

کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد

چشم عشاق بنازم که دو زمزم دارد

 

هر کجا ملک خدا هست حسینیه توست

هر که را می نگرم شور محرم دارد

 

نه محرم نه صفر بلکه همه دوره سال

 کعبه با یاد غمت جامه ماتم دارد

 

روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم

اشک ارثی است که ذریه آدم دارد

باز هم مشهد مسافرها هیاهوی حرم

 

زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟

بی پناهم خسته ام تنها به دادم می رسی؟

گرچه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟

از کبوترها که می پرسم نشانم میدهند
گنبد و گلدسته هایت را به دادم میرسی؟

ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی
پهنه آبی ترین دریا به دادم می رسی؟

ماه نـوراین شبهای سیاه عمر من
ماه من ای ماه من آیا به دادم میرسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی؟

باز هم مشهد مسافرها هیاهوی حرم
یک نفر فریاد زد آقا به دادم می رسی؟

زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود

پلک های نیمه بازش،آیه های درد بود

آخرین ساعات عمر حیدر شب گرد بود

 

چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش

عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

 

زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود

کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود

 

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است

این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است

 

در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست

زخم فرقش،شکل زخم پهلوی خیرالنساست

 

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند

نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

 

معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است

حیدر مظلوم،سی سال است فکر رفتن است

 

کوفه شب ها آشنا با اشک فانوسش شده

ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده

 

غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است

کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است

 

اضطراب زینب او را برده در هول و ولا

زیر لب با گریه می­گوید که وای از کربلا

 

گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود

معجر زینب برایش روضه های باز بود

 

دانه های اشک او می­گفت با صد شور و شین

کربلا،عباس من! جان تو و جان حسین


برگرفته از اشعار عاشورایی