شعر ها همه چقدر بی خبرند آقا
نمیدانند سال ها ست آمده ای آقا
اما ...
سالهاست که ما غائبیم و یاد آن سخن یارت که فرمود :
دیده بر روی چو گل بندد نبود خبرش
گر چه در دیده ز نوک مژه خاری برسد
لذت و صل نداند مگر آن سوختهای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد
قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر
که خزان دیده بود پس به بهاری برسد
امیرخسرو دهلوی
کربلا شده بالم و پر پروازم ، آهنگ و آوازم
راهم از تو دوره ولی توی این دل آقا شش گوشه میسازم
بلبلم و فکر چمن یادم نمیره
غریبه ام اما وطن یادم نمیره
هرچقدر هم برات ضریح نو بسازن
غصه کهنه پیروهن یادم نمیره
به هوای حرم بازم بیقرارم
کی رو شش گوشه با گریه سر میزارم
این شعر با نوای دلنشین روح الله بهمنی
پرسید رفیقی که مرا لیک سئوال است
از بعد حسین آن که شهنشاه جلال است
مبهوت وقارش شرفش دشت و جبال است
این گریه و شیون که به هرماه و به سال است
سیر حکمی است و یا فقط خواب و خیال است ؟
پیری برسید و نظری کرد و به لبخنــد
فرمود که ای عاقل روشن دل و دلبند
مجنون نشدی تا که بدانی که دراین بند
بالله که دراین عرصه بسی جای ملال است
دیوانگی عشق حسین عین کمال اسـت
این جامه دریدن نه فقط شوری حال است
از بهر عروج عملی شه پر و بال است
دانلود این شعر با نوای شیدای مست حضرت ارباب
مرحوم سید محمد جواد ذاکر طباطبایی
فایل صوتی
فایل تصویری