گذر نخلستان
مشک بر دوش به دریا آمد
همه گفتند که موسی آمد
نفس آخر ماهی ها بود
ناگهان بوی مسیحا آمد
از سر و روی فرات، آهسته
موج می ریخت که سقا آمد
او قسم خورده که سقا باشد
آن زمانی که به دنیا آمد
دست بر زیر سر آب نبرد
علقمه بود که بالا آمد
از کمین گذر نخلستان
با خبر بود که تنها آمد
کاش آن تیر نمی آمد، حیف
از ید حادثه امّا آمد
انکسار از همه جا می بارید
از حرم شاه حرم تا آمد
داشت آماده ی هجرت می شد
که در این فاصله زهرا آمد
از دل علقمه زیبا می رفت
مثل آن لحظه که زیبا آمد
علیرضا لک
نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو
نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتراز جریان خیال یعنی تو
محبت تو همان آیینه است و مهرت آب
تو آب و آیینه پس زلال یعنی تو
ز برگ های تو بوی رسول می آید
گل محمدی بی مثال یعنی تو
مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو
برگرفته از وبلاگ نود وپنج روز باران
شعر ولادت حضرت زهرا ، روز مادر مولودی حضرت زهرا
رفتی و نقش روی تو بر لوح دیده ماند
رفتی وداع تو به دل غم کشیده ماند
چون خم شدم که پای تو بوسم پی وداع
رفتی و قامت من غمگین خمیده ماند
در این سفر که نیمه ره از من جدا شدی
بار غمت به دوش دل داغدیده ماند
آغوش من تهی شد و خار جدائیات
در چشم انتظار من ای گل خلیده ماند
تا کی شب فراق سیاهت رسد بروز
چشمم به جلوهگاه سحر تا سپیده ماند
بس روز و شب که گَشتم و آوخ نجُستمت
باز این دلم، شکسته و در خون طپیده ماند
از شوق توست کز بدن ناتوان من
جانم برون نیامد و بر لب رسیده ماند
شد زرد چهره من و خشکید اشک چشم
گلهای انتظار من آخر نچیده ماند
بس گریه کردم و اثری در عدو نکرد
بس ناز کودکانه من ناخریده ماند
کو دست مِهر تو که نوازش کند مرا
خارم به پای و اشک به رویم چکیده ماند
در گوشه خرابه چو میرفت جان من
داغت نرفت از دل و اشکم به دیده ماند
بر چهرهام نشانه رفتار دشمنان
جای کبود سیلی و رنگ پریده ماند
هر لالهای دمید حسانا ز خاک او
پیوسته داغدار و گریباندریده ماند
حبیبالله چایچیان (حسان)