نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

ماجراى فتح خیبربه دست تواناى امام على(ع)


روز 24 رجب سنه 7، فتح خیبر و قتل مرحب یهودى بر دست معجزه آساى حضرت اسدالله الغائب على بن ابى طالب علیه السلام واقع شد.

بدانکه چون رسول خدا صلى الله علیه و آله با اصحاب به جنگ خیبر رفت ، و قلعه فمرص را محاصره کرد، هر روز یک تن از اصحاب علم بگرفت و به مبارزات شتافت و شبانگاه ، فتح ناکرده ، باز شد. از جمله یک روز ابوبکر رایت بگرفت و برفت و همزیمت شده برگشت و روز دیگر عمر علم برداشت و بى نیل مقصود باز شتافت ، چنانکه ابن ابى الحدید که از بزرگان علماى سنت و جماعت است ، در قصیده خود در فتح خیبر به این مطلب اشاره کرده و گفته :

و ان انس الا اللذین تقدما

 

و فر هما و الفرقد علما حوب

 

والریة العظمى و قد ذهبا بها

 

ملابس ذل فوقها و جلابیب

 

عذر تکما ان الحمام لمبغض

 

و ان بقاء النفس للنفس محبوب

و بالجمله ، شبانگاه عمر باز آمد، رسول خداى صلى الله علیه و آله فرمود: فردا این علم را به مردى دهم که ستیزنده ناگریز است ؛ دوست مى دارد خدا و رسول را، و خدا و رسول ، او را دوست مى دارند و خداى تعالى خیبر را به دست او فتح کند. همه اصحاب آرزومند این دولت شدند و ندانستند که بهره که شود؟ روز دیگر، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: على کجاست ؟ گفتند: او را رمدى است که نیروى جنبش ندارد. فرمود: او را حاضر کنید. سلمة بن الاکوع برفت و دست آن حضرت را گرفته و نزدیک پیغمبر صلى الله علیه و آله آورد. رسول خدا صلى الله علیه و آله آن جناب را پیش ‍ خواست و سر او را در کنار گرفت و آب دهان به چشم هاى او بچکاند یا بمالید و گفت : خدایا، زحمت گرما و سرما از او بردار! از آن پس ، على مرتضى را درد چشم عارض نشد و از هیچ گرماو سرما آزرده نگشت . پس رسول خدا زره خویشتن را بر او پوشانید و ذوالفقار را بر کمر وى بست و علم را بدو سپرد و اءرکبه بغلته ، ثم قال : امض یا على ، جبرئیل بر یمین و میکائیل بر یسار و عزرائیل از پیش روى و اسرافیل از پشت سر و نصرت خدا بر فوق و دعاى من نیز از پشت سر توست ، و هم آن حضرت را فرمود که در قتال تعجیل منماى وروان شو تا در عرصه ایشان فرود شوى ، آنگاه مسلمانى بر ایشان عرض کن ، فو الله لئن یهدى الله بک رجلا و احدا خیر لک من ان یکون لک حمر النعم

پس امیر المؤ منین علیه السلام علم بگرفت و تا پاى حصار قموص برفت و علم را بر تلى بنشاند و اشعارى در باب شجاعت خود فرمود. یک تن یهودى از بالاى حصار ندا در داد که تو کیستى ؟ فرمود:

انا على و ابن عبد المطلب

 

متهذب ذو سطوة و ذو حسب

یهودى گفت : غلبتم و ما انزل على موسى یعنى : قسم به تورات که بر موسى نازل شد، مغلوب شدید. پس حارث جهود، برادر مرحب ، با چند تن از قلعه بیرون شد و آغاز مبارزت نهاد و دو تن از مسلمین را شهید ساخت .

مرحب چون برادر را کشته دید، مانند دیو دیوانه از قلعه بیرون شتافت و هیچ کس از جهودان به جلادت و شجاعت او نبودند. دو زره در بر داشت و دو عمامه به سر بسته ، خودى بر سر نهاده و با آن همه سنگى مانند دست آسى را سوراخ کرده بر بالاى آن نهاده و دو شمشیر حمایل کرده و نیزه اى بر دست گرفته بود که سنان آن ، سه من به میزان مى رفت ! پس مانند اژدهاى دمنده به میدان آمد و رجز خواند:

قد علمت خیبر انى مرحب

 

شاکى السلاح بطل مجرب

از مسلمانان هیچ کس نبود که با او همتراز تواند شد؛ لاجرم على مرتضى علیه السلام چون شیر غضبان بر وى در آمد و رجز خواند :

انا الذى سمنتى امى حیدرة

 

ضرغام آجام و لیث قسورة

مرحب چون رجز امیر المؤ منین علیه السلام را شنید به یاد آورد آن خوابى را که همى دید شیرى وى را گرفته و مى کشید، سخت بترسید، و هم دایه کاهنه او، وقتى او را گفته بود که بر همه کس غلبه توانى کرد، الا آن کس که نام او حیدر باشد که اگر با او جنگ کنى کشته شوى . و چون از رجز آن حضرت این نام بشنید فرار کرد. شیطان به صورت حبرى ممثل شده و به مرحب گفت : حیدر بسیار است ، از بهر چه مى گریزى ؟! تو رزم مى کن تامن جهودان را به مدد تو دعوت کنم و چون او را بکشى سید قوم شوى ! پس مرحب دل قوى کرده باز شتافت و خواست که پیشدستى کند که امیر المؤ منین او را مجال نگذاشت و ذوالفقار را بر سرش فرود آورده ، چنانکه دست آس و خود آهنین و دستارها را چاک زد و تیغ از حلقش بگذشت و او را دو پاره ساخت و به خاک در انداخت .

پس از قتل مرحب ، مسلمانان حمله بردند و از جهودان بسى کشتند و امیر المؤ منین علیه السلام نیز جمعى از صنادید جهودان را بکشت . پس داود بن قابوس و ربیع بن ابى الحقیق و عنتر و مره و یاسر و ضجیح ، که تمام از صنادید و شجعان و ابطال یهود بودند، یک یک به میدان على در آمدند و هر یک رجز خواندند و طمع در کشتن امیر المؤ منین علیه السلام نمودند؛ آن جناب یک یک رجزها را جواب داد و ایشان را با تیغ بگذرانید .

پس از آن ، آن شیر یزدان و امیر مردان ، تیغ در جهودان گذاشت و از چپ به راست ایشان را به خاک هلاکت انداخت . چندانکه جهودان ، هزیمت شده راه قلعه پیش داشتند و آن حضرت از قفاى ایشان مى تاخت که ناگاه در گرمگاه حرب ، جهودى از میان انبوه لشگر جلادتى کرد و ضربتى به دست آن حضرت فرود آورد، چندانکه سپر به زیر افتاد، جهودى دیگر نیز دلیرى نمود آن سپر را بربود و به حصار در گریخت . على علیه السلام را از کردار او آتش خشم زبانه زدن گرفت ، گویند آنگاه که خشم کردى موى بدن مبارکش سر از چشمه هاى زره بر آوردى .

بالجمله ، مانند هژبر غضبان از پس پشت جهودان حمله ور گشت و ایشان به قلعه قموص ‍ گریختند، على علیه السلام چون به کنار خندق رسید بدان سوى جستن فرمود. جهودان همدست شده ، به چالاکى ، دروازه قموص را ببستند. آن جناب با شمشیر کشیده با پاى دروازه آمد و بى توانى ، چنگ زد و آن در آهنین را بگرفت و چنان جنبشى داد که تمامت آن قلعه را لرزشى سخت افتاد، به حدى که صفیه دختر حى بن اخطب از فراز تخت به زیر افتاد و در چهره او جراحتى پدید آمد .

بالجمله ، آن در آهنین را به یک جنبش از جاى بکند و بر فراز سر برده به گونه سپر منقلب همى داشت و لختى رزم بداد. جهودان که چنین دیدند به بیغوله ها گریختند. پس على علیه السلام ، آن در را بر سر قنطره کرد و خود در میان خندق بایستاد و چون آن خندق پهناور بود، و آن در کوتاهتر از عرض خندق بود، امیر المؤ منین علیه السلام آن در را به یک سوى خندق چسبانیده و لشگریان را فرمان داد تا بر فراز در انبوه مى شدند، آنگاه در را بدان جانب مى چسبانید تا بیرون شده در پاى دیوار قلعه جمع مى گشتند. بدینگونه ، آن جماعت را از خندق در گذرایند و در انجام این کار پاهاى مبارکش بر زمین انبوه و سه روز بر آن حضرت گذشته بود که گرسنه بود، پس آن در را به چند ذراع دور افکند و این منقبتى است که عامه و خاصه نقل کرده اند و خود آن حضرت در روز شورا به آن احتجاج کرد و کسى انکار ننمود و حسان و دیگر شعرا آن را به نظم در آوردند و یک از شعرا گفته:

وکان على ارمد العین یبتغى

 

دواء فلمام لم یحس المداویا

 

شفا ه رسول الله منه بتفلة

 

فبورک مرقیا و بورک راقیا

 

وقال ساءعطى الرایة الیوم صارما

 

مکیا محبا للرسول موالیا

 

یحب الهى و الاءله یحبه

 

به یفتح الله الحصون الاوابیا

 

فاءصفى بها دون البریة کلها

 

علیا و سماه الوزیر المواخیا

ابن ابى الحدید نیز در یکى از قصائد سبعه خود گفته:

یا من له ردت ذکاء و لم یفز

 

بنظیرها من قبل الا یوشع

 

یا هازم الاءحزاب لا یثنیه عن

 

خوض الحمام مدججم و مدرع

 

یا قالع الباب التى عن هزها

 

عجزت اءکف اربعون و اءربع

 

لو لا حدوثک ، قلت انک جاعل

 

الاءرواح فى المعطاء و توسع

 

ما العالم العلوى الا تربه

 

منها لجثتک الشریفة مضجع

 

ما الدهر الا عبدک القن الذى

 

بنفوذ اءمرک فى البریة مولع

 

و الله لو لا حیدر ما کانت الدنیا

 

ولا جمع البریة مجمع

 

و الیه فى یوم المعاد حسابنا

 

و هو الملاذ لنا غذا و الفزع

و این همان قصیده اى است که بر ضریح مطهر امیر المؤ منین علیه السلام نوشته اند و تمام آن ، هشتاد بیت است و چند شعر از آن در مصیبت امام حسین علیه السلام است .

دیگر عناوین این صفحه : شجاعت حضرت امـیـرالمـومـنـیـن (ع ) امام علی  علی بن ابی طالب  ابوتراب  یا علی اسد الله الغالب  

پیکر امیر المؤ منین على مظلومانه تشییع شد

على علیه السلام در حیاتش ، با شب سر و کار داشت ؛ در مرگش نیز چنین بود: شب هنگام ضربت خورد، شب از دنیا رفت ، و شب به خاک سپرده شد. آیا شب از روز بهتر است ؟

مشیعین جنازه على علیه السلام ، فرزندانش بودند و یکى دو تن از یارانش ، و جنازه در نقطه اى مجهول به خاک سپرده شد. در این هنگام دوست با وفاى على علیه السلام ، صعصمه ، جلو آمد و دستى بر قلب خود نهاد و با دستى دیگر کفى از خاک قبر برداشت و بر سر ریخت و بگفت : پدر و مادرم فدایت یا امیر المؤ منین علیه السلام ، خوشا به حالت یا ابوالحسن ، پاک آمدى و پاک زیستى و پاک رفتى .

استقامتى بى نظیر داشتى ، در جهان توانا بودى ، آنچه خواستى انجام دادى ، در سوداى باخدا سود بردى و به دیدار حق نایل گشتى ، خدایت با خوشرویى از تو استقبال کرد و ترا در پناه خود جاى داد، فرشتگان گرداگرد تو در حرکت آمدند .

اى ابوالحسن تو به مقامى رسیدى که برادرت مصطفى صلى الله علیه و آله ، رسیده بود، هم اکنون در کنار او قرار گرفتى ، و از جام سرشار و لبریز حق سیراب شدى ، از خدا مى خواهم که بر ما منت گذارد، تا پیرو تو باشیم و راه ترا بپوییم ، با دوستانت دوست باشیم و دشمنانت دشمن ، و از خدا مى خواهم که ما را در زمره دوستانت محشور گرداند .

یا امیر المؤ منین علیه السلام ، تو به مقامى رسیدى که کسى بدان مقام نرسید، و ایمانى داشتى که دیگران چنین ایمانى نداشتند، تو در راه خدا در پیشگاه برادرت ، مصطفى صلى الله علیه و آله ، جهاد کردى و در راه اقامه دین بزرگ کوششت را انجام دادى ، سنتهاى الهى را تو اقامه کردى ، آشوبها و فتنه ها و فسادها را ریشه کن ساختى ، تا اسلام بپاخاست و ایمان رونق گرفت ، درود بر تو و بهترین سلام من بر تو باد .

یا امیر المؤ منین ، تو امت را پشتیبان بودى و چراغ راهنماى راه حق بودى ، فضایل و مناقبى که در تو جمع گردیده بود در کس دیگر دیده نشد، تو نخستین کسى بودى که دعوت پیامبر را لبیک گفتى و در راه اسلام گام برداشتى و از جان خود گذشتى ، تو نخستین کسى بودى که به یارى پیغمبر اسلام شتافتى ، و تو کسى بودى که با جانت از جان پیامبر صلى الله علیه و آله دفاع کردى ، تو تنها کسى بودى که در خطرناکترین جنگها جانبازى کردى ، خدا به وسیله تو با شمشیرت ذوالفقار گردنکشان را سرکوب کرد، و به وسیله تو، دژ مشرکان و قلعه هاى کفر و برج و باروى دشمنان حق ، ویران گردید .

یا امیر المؤ منین علیه السلام ، خوشا به حال تو! تو نزدیکترین کس بر رسول خدا بودى و دانشمندترین یار حضرتش بودى ، خدا مقام بلند و منزلتى ارجمند به تو عنایت کرد و تو برترین مسلمانها بودى ، یقینت از همه یقینها برتر، ایمانت از همه ایمانها بالاتر، دلیریت از همه دلیریها بیشتر، جانبازیت در راه خدا از همه جلوتر و رسیدنت به خیر و سعادت ، از همه افزونتر بود، خدا پس از تو ما را از پاداش دوستى با تو محروم نگرداند و بعد از تو ذلتى نصیبمان نشود .

به خدا سوگند، حیات تو کلید هر خیر و قفل هر شرى بود و مرگ تو کلید شر و سد دربهاى رحمت مى باشد، اگر مردم ترا اطاعت مى کردند نعمتها از بالا و پایین بدانها روى مى آورد، ولى چنین نکردند .

سپس صعصمه ، ناله اى جگر خراش از دل برآورد و گریستن آغاز کرد و همگان گریستند و سپس به فرزندان على علیه السلام روى کرد و تسلیت گفت ....

على علیه السلام در روزهاى آخر عمر، رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دید و از مردم شکایت کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: در حق مردم نفرین کن ! على علیه السلام گفت : بار خدایا، مرا از این مردم بگیر و بدتر از من را بدانها بده ....

گمان ندارم در تاریخ بشر، بدتر از این نفرین در حق کسى شده باشد! البته بشرى که شایسته نعمتى را نداشته باشد از او گرفته خواهد شد، زیرا نعمتى که رسیده است انسان بایستى در محافظت و نگهداریش بکوشد و گر نه روزگار گلچین است ، و على علیه السلام گل سعادت بشر را چید و برد، آن هم با دست خود بشر، واى به حال بشرى که خودش با دست خودش ، خوشبختى و سعادتش را نابود سازد .

دیگر عناوین این صفحه : شهادت حضرت امـیـرالمـومـنـیـن (ع ) امام علی  علی بن ابی طالب  ابوتراب  یا علی اسد الله الغالب