نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

تنها دلیل بودن ما عشق کربلاست

حرفی که صد دعای ابوحمزه میزند

ارباب ما ز دیده به یک غمزه میزند


اویی که نسخه های تنش آیه آیه شد

خورشید روی نی به سر قرن سایه شد


در آسمان عشق نرخ قمر شکست

مهتاب هم ز دلبری اش خیره سرشکست


ما جز غمش که دغدغه در سر نداشتیم

ما از ازل که قبله ی دیگر نداشتیم


ما بی اراده ایم, ملامت کجا رواست

تنها دلیل بودن ما عشق کربلاست


ما زخم و لطمه گاه به رخساره می زنیم

از داغ جسم شاه دوصد پاره می زنیم


دشمن که کرده قد علم از کینه دیده ای؟

سنگ ریزه های خورده بر آیینه دیده ای؟


دیدی هنوز خیمه ی زینب در آتش است؟

این روضه های تازه لبالب در آتش است


دیدی دوباره چادر زینب رها شده؟

دیرست مرقدش هدف تیرها شده؟


ادامه ابیات در وبلاگ فرو ریخت ...

بر روی خاک قبر او «مادر» نوشتند

آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند

یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند

 

روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت

شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند

 

روزی که نام «بهتران» را می نوشتند

نام تو را از هر کسی بهتر نوشتند

 

آری تو را حتی میان پنج تن هم

در روز خلقت گریه آورتر نوشتند

 

این قسمت ما بوده که سردار باشیم

امّا تو را در کربلا بی سر نوشتند

 

این اشک دیده ... نه ... چراغ برزخ ماست

از برکت تو اشک را گوهر نوشتند

 

ترسی ندارم از قیامت چون شنیدم

نام تو را هم شافع محشر نوشتند

 

کاری برای تو ندارد ... می توانی

من را عوض کن جان پیغمبر .... نوشتند :

 

... بدکاره با نیمه نگاهت زیر و رو شد

لطف تو را بالاتر از باور نوشتند

 

مس بودم و جنسم به یکباره طلا شد

شغل تو را از اوّلش زرگر نوشتند

 

تا که به سمت گنبد شه، پر بگیرم

جای دو پر، بال مرا شهپر نوشتند

 

پایین پای تو چه جای با صفایی است

آن قطعه را عرش علی اکبر نوشتند

 

ارباب جان من! ضریح نو مبارک

طرح ضریحت را چه ذوق آور نوشتند

 

آقا ضریح قبلی ات را پس چه کردند؟

آیا برایش قسمت دیگر نوشتند؟

 

ای کاش آن را می فرستادی مدینه

بر روی آن با اشک چشم تر نوشتند:

 

 سهم حسن همواره غربت بوده غربت

او را شهید کینه ی همسر نوشتند

 

قبرش شبیه چادر زهرا چه خاکی است

بر روی خاک قبر او «مادر» نوشتند

 

اوّل فدایی ولایت فاطمه بود

این جمله را با ضرب میخ در نوشتند


زهرای سه ساله

قفس را بر کبوتر تنگ کردند

 پذیرایی از او با سنگ کردند


 به او گفتند زهرای سه ساله

سپس با فاطمه هم رنگ کردند

سر

قلم به دست گرفتم روان شوم تا سر 

به نام حضرت معشوق، اسم انشا؛ سر


مسیر روضه از این جا به سمت شش گوشه ست

فرات ، علقمه، گودال، دست سقا، سر


نوشتم از سر خط با مداد قرمز رنگ

به جای جمله ی سرمشق؛ «آب بابا سر»


 به روی خاک خرابه نوشت یک جمله:

«رقیه! گریه نکن جان عمه! امضا؛ سر»


چه حکمتی ست در این قتلگاه یا الله!

که بوی چادر خاکی گرفته سرتاسر


(و کاف ؛ کوچه و ها؛ هرم آتش و یا؛ یاس 

و عین و صاد؛ علی، صبر بعد زهرا، سر


چه اشتراک عجیبی که این پدر وَ پسر 

 به سوی فاطمه رفتند هر دوتا با سر

 

تمام شد غزل و من دوباره می بینم

که باز آمده ام اینجا ؛ درست بالا سر !


پیمان طالبی