روز ازل که قسمت ما را نوشته اند
ما را به نام حضرت دریا نوشته اند
کار جنون ما به تماشا کشیده است
ما را غبار محمل لیلا نوشته اند
بر روی بال های تمام فرشتگان
از سرگذشت عاشقی ما نوشته اند
یوسف کجاست تا سر خود را فدا کنیم
ما را ز دودمان زلیخا نوشته اند
گیرم نوشته اند که ما هم کسی شویم
تنها به خاطر دل زهرا نوشته اند
روز ازل مقابل اسمی که تا ابد
یک یا حسین گفته مسیحا نوشته اند
ببین مادر ز گریه آب رفته
که از جسم و تن ِ من تاب رفته
به نیزه دار گفتم بچه داری؟؟؟
کمی آرام تازه خواب رفته
حسن لطفی
شعر رباب , شعر علی اصغر
گودال بود و غربت بی انتهای من
شد خیمه گاه مروه و مقتل صفای من
از بسکه ازدحام در آنجا زیاد بود
جایی نبود کشته ی بی سر ؛ برای من
یک خنجر شکسته چرا بوسه میزند ؟
بر روی حنجر تو برادر به جای من
یک نیزه آمد و سخنت را برید و رفت
یک کعب نی رسید به داد صدای من
پیراهن تن تو پر از رد پا شده است ؟
یا اشتباه میکند این چشم های من
با تازیانه ها بدنم خوب آشناست
من را زدند پیش تو ای آشنای من
دیدند بی کسیم به ما طعنه ها زدند
مانند مادر تو مرا بی هوا زدند
مسعود اصلانی
شعر گودال ، شعر حضرت زینب
گریه ها حلقه شدند پا به رکابش کردند
دست ها چنگ زنان مرد ربابش کردند
مادر تشنه ی شش ماهه خود اقیانوس است
ربِّ آب است و در این جلوه ربابش کردند
بی زره آمده از بس که شجاعت دارد
کس حریفش نشد و زود جوابش کردند
تیر مرد افکن و بر طفلک شش ماهه زدند
یعنی اندازه ی عباس حسابش کردند
زودرس بود ، بزرگ همه ی قوم شدن
چون خدا خواست بدین شیوه خضابش کردند
سر شب شیر نمی خورد و نمی خفت علی
این که خوابیده گمانم که عتابش کردند
شور ِ چشم تر او داشت اثر میبخشید
کوفیان هلهله کردند و خرابش کردند
باخت چون سر ، به تراش نوک نی منزل کرد
این نگین را ز درون برده رکابش کردند
بعد از این خاک سر ِهرچه ثواب است که قوم
هر چه کردند به شه بهر ثوابش کردند
نخریدند دله سوخته ی سلطان را
لیک اصغر جگری داشت که آبش کردند
تا که بر روی زمین خیمهی سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهرهی مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد
به همه رو زدم اما چه کنم ، خندیدند
چشمها تا که به چشم تر بابا افتاد
خواستم بوسه بگیرم ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس به اینجا افتاد
حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست
کودکی بال زد اما ز تقلا افتاد
دست و پا میزدی و هلهلهها میآمد
عرق شرم پدر وقت تماشا افتاد
همه ی آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار که یک فاصله اینجا افتاد
حسن لطفی
دیگر پست های مرتبط با حضرت علی اصغر علیه السلام :
این صدای باران نیست وای
پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
معبر آسمان
تا ابد جلوه گه حق و حقیقت سر توست