نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

دید چون بى کسى شاه شهیدان ، عباس


دید چون بى کسى شاه شهیدان ، عباس

 

خواست رخصت ز حسین بن على ، اشرف ناس

 

با ادب رفت حضور شه بى پشت و پناه

 

گفت کى خسرو بى یار، ابا عبدالله

 

اى که جانم به فداى على اکبر تو

 

جان عباس به قربان على اصغر تو

 

رخصتم ده که در این وادى پر جوش و خروش

 

بکنم جنگ و کنم جام شهادت را نوش

 

چون شنید این سخنان از پسر شیر خدا

 

داد پاسخ به ابوالفضل ، شه کرب و بلا

 

اى برادر، تو در این دشت علمدار منى

 

گر شوى کشته ، ز غم پشت مرا مى شکنى

 

عوض جنگ در این معرکه ، اى نور دو عین

 

قطره اى آب رسان بر لب طفلان حسین

 

امر شه کرد اطاعت پسر باب نجات

 

مشک بگرفت و روان شد به سوى شط روان

 

لشگر از هیبت آن شیر به حنبش افتاد

 

راه بر پور على ، ماه بنى هاشم ، داد

 

گشت وارد شریعه چو رسید او از راه

 

مشک را کرد پر از آب و کشید از دل آه

 

خواست رفع عطش از خود کند و گیرد جان

 

دو کف دست فرو برد در آن آب روان

 

آب را در دو کف خویش چو شهرزاده بدید

 

یادش آمد ز لب خشک شهنشاه شهید

 

گفت عباس مخور آب که دور از ادب است

 

تو خورى آب ؟! حسین بن على تشنه لب است !

 

ریخت ان را زکف و کرد در آن آب نگاه

 

مشک افتاد روى دوش و بیفتاد به راه

 

دادن آب به اطفال ، چو مقصودش بود

 

رو به سوى حرم شاه شهیدان فرمود

 

پسر سعد چو از مقصد او شد آگاه

 

شد در اندیشه و رو کرد به افراد سپاه

 

گفت کاى فرقه بى شرم و گروه بد نام

 

مگذارید که این آب رساند به خیام

 

حمله چون گشت به او، گشت چو شیرى غران

 

گشت هشتاد تن از فرقه رو به صفتان

 

الغرض در ره حق داد سر و جان و دو دست

 

دارد امید شفاعت ز ابوالفضل و حسین

شعری در وصف آقا ابالفضل العباس (ع)      یا ابالفضل(ع)     یا عباس(ع)       

بیا به علقمه دریاب تکسوارت را

 


بیا به علقمه دریاب تکسوارت را

به خاک بنگر علمدار کارزارت را

 

تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین

مگیر از من بی دست این جسارت را

 

مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا

به امر مادرتان گفتم آن عبارت را

 

بگیر لالة چشمم که خوب بنگرمت

بده دوباره به من فرصت زیارت را

 

خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه

چگونه بنگرم اطفال بیقرارت را

 

سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من

به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را

 

صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم

یقین به خنده کشیدند انکسارت را

 

سریع تر برو که این نگاه های حریص

شروع کرده به سمت خیام غارت را

 

محمد بیابانی