رادمردی مهربان با دستهای پینه دار
در میان کوچههای شهر غربت رهسپار
کیسههای نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟
کهکشانها شاهد غمهای بی اندازه اش
ماه میگرید برایش چون دل ابر بهار
نیمه شبها لابه لای نخلها گم می¬شود
چاه میداند دلیل گریههای ذوالفقار
در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار
چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانههای استوار
قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنجهای تلخ و سخت روزگار
جای رد ریسمانهای زمخت فتنه ها
سالها مانده است بر دست کریمش یادگار
وحیدقاسمی
پلک های نیمه بازش،آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شب گرد بود
چادر خاکی زهرا، بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش، ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آئینه بود
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است
در نگاه زینبِ دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش،شکل زخم پهلوی خیرالنساست
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
معنی "فزت و رب الکعبه"ی او روشن است
حیدر مظلوم،سی سال است فکر رفتن است
کوفه شب ها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سال است کابوسش شده
غصه ی آن کوچه سی سال است پیرش کرده است
کم محلی های مردم گوشه گیرش کرده است
اضطراب زینب او را برده در هول و ولا
زیر لب با گریه میگوید که وای از کربلا
گریه های مرتضی دنیای رمز و راز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
دانه های اشک او میگفت با صد شور و شین
کربلا،عباس من! جان تو و جان حسین
برگرفته از اشعار عاشورایی
شخص ِ مُفرد که تو مظلوم ِ دو عالم هستی
پدر ِ فاطمیه، صبح ِ مُحَرَم هستی
...
ربع ِ یک قرن سکوت از لبِ تو میبارد
ای غریبانه ترین گریه یِ شب یا اول
تک بیتی درباره امام علی ، شعر هروله امام علی
سلام حضرت مولا،چه آمده به سرت؟
بگو به جان حسینت سراب می بینم
دلم شکست چرا گریه کرده ای آقا؟
به روی دست تو جای طناب می بینم
چقدر دوده نشسته به روی این دیوار!
چرا شکسته در خانه ات؟ بگو چه شده؟
سکوت تان جگرم را به درد آورده
چرا خمیده شده شانه ات؟بگو چه شده؟
استاد وحید قاسمی