بشکند آقا دهانم باز گفتم بی هوا
تا ابوالفضل رفت هرکس پیش زینب شیر شد
چون زبان روضه ام وا شد ببخش آقای من
بعد تو سهم رقیه نیزه و شمشیر شد
من نمیدانم چه آمد بر سرش آن نصف روز
عمه ی سادات هم از زندگانی سیر شد
بود خالی جای تو در کوچه های شهر شام
با کتک با سنگ و نی از خواهرت تقدیر شد
حسرت کرببلا یک عمر مانده بر دلم
آن قَدَر امضا نکردی خاکسارت پیر شد
برگرفته از یاحبیب الباکین
سلام
خوش به حال آواره کربلا!وبلاگتون قشنگه