نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

کار جنون ما به تماشا کشیده است

روز ازل که قسمت ما را نوشته اند

ما را به نام حضرت دریا نوشته اند

 

کار جنون ما به تماشا کشیده است

ما را غبار محمل لیلا نوشته اند

 

بر روی بال های تمام فرشتگان

از سرگذشت عاشقی ما نوشته اند

 

یوسف کجاست تا سر خود را فدا کنیم

ما را ز دودمان زلیخا نوشته اند

 

گیرم نوشته اند که ما هم کسی شویم

تنها به خاطر دل زهرا نوشته اند

 

روز ازل مقابل اسمی که تا ابد

یک یا حسین گفته مسیحا نوشته اند

این بزم عیش بی می و ساغر نمی شود

این بزم عیش بی می و ساغر نمی شود

کامل بدون تک یل حیدر نمی شود

 

آن تک یلی که علمدار کربلاست

ساقی خیمه ها و سپهدار کربلاست

امید بچه هاست و سردار کربلاست

عشق حسین و زینب و غمخوار کربلاست

 

از مادر ادب ادب آفریده اند

یک بار جز احد ز او کی شنیده اند *

 

وقتی رسید شادی به این انجمن رسید

پایان غصه و درد و محن رسید

خنده به لبهای حسین و حسن رسید

حیدر به غمزه گفت - عجب ...مثل من رسید !

 

سائل بیاورید کرم بی حساب شد

دوران مستی و می و جام و شراب شد

 

کودک که در خانه ی مولا بزرگ شد

با مهر و حب حضرت زهرا بزرگ شد

تحت تعلم حسنین تا بزرگ شد

شیری برای روز مبادا بزرگ شد

 

مشکی به دوش گرفت و به آب زد

مرحم به زخم های وجود رباب زد

 

رفت و نیامد و به حرم التهاب شد

رویای اب بود که دیگر سراب شد

با تیر حرمله علی اش تا که خواب شد

شرمنده از خجالت او افتاب شد

 

حالا حسین یکه و تنها و دشمنان

صحبت ز سنگ های زمخت و سر سنان

 

مظلوم واقع شد عاقبتش هم غریب شد

عیسای خانواده شد و بر صلیب شد

در سجدههای عاشقی خدالتریب شد

جرمش چه بود حسین که شیب الخضیب شد ؟

 

زینب که بعد از او پیام اورش شده

یک شیرزن که یک تنه خود لشگرش شده

 

حقش نبود کعبه ی نیلوفرش کنند

در طول آن سفر مدام مضطرش

یاسرمسافر

 

یا بنی قتلت عطشانا

 

شب جمعه دوباره در هیات
روضه حال و هوای دیگر داشت
کوچه ای با زبان سینه زنی
خبری از حضور مادر داشت
 
روضه خوان در حوالی گریه
سخنی از وداع خواهر گفت
و گریزش به یک وصیت بود
وقتی از بوسه های آخر گفت
 
ناگهان مادری رسید از راه
صورتش قطره قطره در باران
چادرش هم هنوز خاکی بود
همچنان از نگاه ها پنهان...
 
بعد تا یک غریب مادر گفت
شانه ها گریه گریه لرزیدند 
جا به جا شد زمان و سینه زنان
کربلا را به چشم خود دیدند
 
این شب جمعه باز می پیچد
دور شش گوشه ناله ای آنگاه:
  یا بنی قتلت عطشانا 
 السلام علیک یا اماه 

محمد غفاری

ضریح

یادگاری که برادر می دهد با ارزش است
آن ضریح قبلی ات را کاش می دادند حسن 


من کربلا ندیده ام و درک می کنم

این روز ها ضریح قدیمی چه می کشد 

محمد حسین رحیمیان