نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...
نوای کربلا

نوای کربلا

شعر و دانلود مداحی و تصاویر مذهبی - نیست ما را جز دلی مشتاق دیدار حسین ...

زهرای سه ساله

قفس را بر کبوتر تنگ کردند

 پذیرایی از او با سنگ کردند


 به او گفتند زهرای سه ساله

سپس با فاطمه هم رنگ کردند

زهرای ارباب

آتش زدن به دامن آهو جدید نیست

کنج غروب و کوچ پرستو جدید نیست


این دشت اگرچه کوچه ندارد برای ما

سیلی اگر کبود کند رو جدید نیست


کنج خرابه ، مجلس ملعون، درست آه

بر خاستن و دست به زانو جدید نیست


اینجا اگر چه هیچ دری وا نشد ولی

تعبیر تازیانه و بازو جدید نیست


گیرم که میخ جای خودش را به نیزه داد

در ذهن شیعه روضه پهلو جدید نیست


قنفذ و یا که حرمله فرقی نمی کند

زخم زبان شنیدن از او جدید نیست


آن روز چادری فقط افتاد بر زمین

اما نگو که معجر و گیسو جدید نیست؟

نادر حسینی

دختر قصه

تمام می شوم امشب در آخر قصه

بخواب بانوی احساس! دختر قصه!

یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت

یکی یکی همه رفتند از در قصه

ببند چشم خودت را! فقط تجسم کن!

میان شعله ی آتش سراسر قصه...

خیال کن که لبت تشنه است و از لب آب

بدون آب بیاید دل آور قصه

بده امانت شش ماهه را به دست پدر

که پر بگیرد از اینجا کبوتر قصه


نپرس از پدرت او هنوز هم اینجاست

نپرس از تن در خون شناور قصه

بلند شو!،و بدو! پا برهنه تا خود صبح

نخواب تا برسی سمت دیگر قصه

و گوشواره ی خود را در آر! میترسم-

پری بماند و دیو ستمگرقصه


بخواب! نیمه ی شب شد، خرابه هم خوابید

بخواب کودک تنها! قلندر قصه!

بگیر گوش خودت را سه ساله ی خوبم!

که پیر می شوی امشب از آخر قصه:

بگیر روی دو پایت سر پدر را، آه...

بگیر اگرچه که سخت است باور قصه

 شعرحضرت رقیه ، پنجم صفر، شهادت حضرت رقیه ، خرابه نشینی 

از بوی سیب سرخ طبق مرده جان گرفت

از بوی سیب سرخ طبق مرده جان گرفت

 زخمی ترین یتیم خرابه توان گرفت

 

باران چشم های رقیه شروع شد

 از بس که گریه کرد دل آسمان گرفت

 

طرفند گریه هاش به داد پدر رسید

 سر را ز دست بی ادب خیزران گرفت

 

روپوش را ز روی طبق تا کنار زد

لب را که دید طفلک لکنت زبان گرفت

 

«بابا» یکی دو بار بریده بریده گفت

با هر نفس نفس که یکی در میان گرفت

 

می گفت گوشواره فدای سرت ولی

دیدم عقیق دست تو را ساربان گرفت

 

حالا گرسنگی به  سراغم که آمده

 آغوشم از محاسن تو بوی نان گرفت

 

آخر طلوع داغ تو کنج تنور بود

در شام زخم های تو خورشیدمان گرفت

 

علی ناظمی

 شعرحضرت رقیه ، پنجم صفر، شهادت حضرت رقیه ، خرابه نشینی